گفتن این کلمه خیلی ساده است. ولی عمل کردن بهش خیلی سخته.
با این کلمه درگیر شدم اون هم اول جوونی و تحصیل در دانشگاه.برای بعد از قبولی در دانشگاه، هیچ برنامه ای نداشتم. سردرگم بودم. فهمیدم که هنوز هیچم و به اوج نرسیدم. چند ماهی با خودم درگیر بودم و مدام در حال فکر کردن.نگاه می کردم به دور و اطرافم و هم سن و سالام. با این که دبدبه و کبکبه ای داشتن. ولی هیچ کدوم رویایی در سر نداشتند. دیگه دوست داشتم زندگی برایم یک انتخاب باشد تا اتفاقی که نمی تونستی چه سرنوشتی داری. با سختی شروع کردم و خودم رو بهتر شناختم . فهمیدم چگونه ام . با دیگران چه بود. سخت بود ولی گذشت. فهمیدم که نباید تقلید کرد و باید انتخاب کرد. در هر کجایی که هستی. الان در این مسیر قرار دارم. عهد بسته ام با خود که خودم باشم ، نه هیچ کس دیگه ای.
با دنیای وبلاگ نویسی درهمون دوران آشنا شدم . شروع کردم به وبلاگ نویسی. ولی با تقیلد.
از این به بعد می خوام که همه این مطالب وبلاگ حاصل اندیشه ها و برخوردهام با دنیای اطراف خودم باشه نه دنیای دیگران.
التماس دعا
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .