به طور حتم تا حالا برات پیش اومده که چیزی رو از ته دلت با تمام وجودت بخوای.و آرزویی که ذره ذره وجودت نیاز به داشتنش رو فریاد می زنه. همون ارزویی که دلت به خاطرش می تپه. هرچه خواسته متعال تر و بزرگتر باشه باید بهای بیشتری بپردازی پس اگه به خواسته ات نرسیدی یا اون قدر برات ارزش نداشت و نمی خواستی همپای بهاش براش خرج کنی و سختی و رنجش را واسه رسیدن به گنجش به جون بخری یا تو روزمرگی و بطالت زیر خروارها یاس و ترس دفنش کردی و واسه تبرئه خودت وقتی یادش افتادی فقط سری از افسوس تکان دادی و گفتی افسوس که رویای من شدنی نبود. یادت باشد هیچ کس جز خودت نمی تونه مانع رسیدن به خواسته ات بشه. وقتی با بی رحمی به نا امیدی و یاس اجازه می دی رویات رو ازت بگیره و با خودش ببره وقتی خودت واسه دفاع از رویات جلوی ترسهات نمی ایستی از کی توقع داری برات این کار رو بکنه؟ وقتی اون خواسته برات اون قدر ارزشمند نبوده که بهای لازم رو بپردازی چطوری توقع داری اونو به رایگان و به سادگی به دست بیاوری و به سادگی طعم شیرین رسیدن به ارزوی قلبت رو بچشی.

و چه غم انگیزه که یه عمر فقط به خاطر ترس تو زندگی در جا بزنی که هرگز دوست نداری . اون زندگی که با روحیات تو هیچ تناسبی نداره و فقط به خاطر این است که جسارت ترکش رو نداری و به خاطر این که جسارت کنار گذاشتن ترس ات رو از یاد بردی و به طعم تلخ اشتباه عادت کردی. تحملش می کنی/ بالا خره تاریخ انقصا اون هم میر سه؟ گاهی به سبب تلخی که بهش چسبیدیم حتی متوجه نیستیم ترس یه اتفاق ممکنه خیلی وحشتناک تر و زجر اورتر از وقوع اون اتفاق باشه. یهنگاه  به دیروزت بینداز اگر راضیت کرد جا پای دیروزت بزار اگه غمگینت کرد دیگه اشتباه دیروز رو تکرار نکن. اگه دیروز و امروز و فردات مثل هم هستند کوتاهی از خودته که هنوز به خودت نیومدی و هوشیا ر نشدی و نخواستی تا بتونی به بهترین شکل تغییرش بدی. تنها فاصله تو با بزرگترین رویاها و عزیزترین آرزوهات فقط خواست و اراده خودته. چون خواسته عمیق و قلبی تو به پشتوانه بیشترین تلاش تو عامل شکوهمند ترین تغییرات مثبت زندگیته. تا کی نرسیدن به آرزوهای قشنگت رو گردن نتونستی ها می ندازی؟ کافیه با خودت رو راست باشی کلاهت رو قاضی کنی ببینی نخواستی یا نتونستی؟