راه آفتاب

تبلیغاتــــ advertising

آخرین مطالب سایت راه آفتاب


سپاهان درب
50 میلیارد تومان در سفر هیئت دولت برای احیای صنایع استان مرکزی مصوب شد
ماموریت نفتی فرستاده اندونزی به مراسم تحلیف روحانی
آغاز به کار شبکه اختصاصی «نه به رفراندوم»

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است


روزی لئون تلوستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد

زن بی وقفه شروع بع فحش دادن و بد وبیره گفتن کرد

بعد از چند لحظه تولستوی گلاهش را از سرش برداشت و محترمانه عذرخواهی کرد و در پایان گفت

مامازل من لئون تولستوی هستم

زن که بسیار شرمگین شده بود. عذر خواهی کرد و گفت : چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟

تولستوی جواب داد: شما آن چنانغرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید. آرام باشید و با گذشت .

 

مادامی که سیب با چوب باریکش به درخت متصل است همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند باد باعث رشدش می شود و آفتاب پختگی و کمال می بخشد اما به محض منقطع شدن از درخت و جدایی از «اصل» اب باعث گندییدگی ، باد باعث پلاسدگی و آفتاب باعث پوسیدگی می شود.

مراقب اصالتمان باشیم که انسانیتمان ا ز بین نرود.


زندگی خیلی هم پیچیده نیست….نه نیست…دلتو بتکون از هرچی خشم ونفرت وکینه وبدی خالیش کن…
خالی که شد پر کن از مهربونی…پر از عشق خدا …
بعد هرکه سر راهت قرار گرفت یه شاخه مهربونی از تو دلت بهش هدیه کن…اره یه لبخند …یه دلگرمی…یه حرف شیرین…
خوبی کن بی منت …خوبی کن بخاطر دل خودت… دلی که با خوبی تو خوب میشه…
پایه دنیا خوبیه…خوبی بی منت …خوبی کن ولی بدون چشمداشت
اونموقعه تازه زندگی رو زندگی کردی.


خوشبخت ترین مخلوق خواهی بود، اگر امروزت را آنچنان زندگی کنی که گویی نه فردایی وجود دارد برای دلهره و نه گذشته ای برای حسرت.
اگر برای شاد بودن در پی دلیل نباشی، اگر قبل از هر چیز در دوست داشتن ها و دوست داشته شدن هایت صادق باشی.
اگر بجای آنکه وابسته باشی دلبسته باشی، خوشبخت ترین خواهی بود.
اگر بخشنده باشی در؛ عشق، صداقت، قضاوت، خوشبختترین خواهی بود!
اگر در همین لحظه زندگی کنی..


گفتن این کلمه خیلی ساده است. ولی عمل کردن بهش خیلی سخته.

با این کلمه درگیر شدم اون هم اول جوونی و تحصیل در دانشگاه.برای بعد از قبولی در دانشگاه، هیچ برنامه ای نداشتم. سردرگم بودم. فهمیدم که هنوز هیچم و به اوج نرسیدم. چند ماهی با خودم درگیر بودم و مدام در حال فکر کردن.نگاه می کردم به دور و اطرافم و هم سن و سالام. با این که دبدبه و کبکبه ای داشتن. ولی هیچ کدوم رویایی در سر نداشتند. دیگه دوست داشتم زندگی برایم یک انتخاب باشد تا اتفاقی که نمی تونستی چه سرنوشتی داری. با سختی شروع کردم و خودم رو بهتر شناختم . فهمیدم چگونه ام . با دیگران چه بود. سخت بود ولی گذشت. فهمیدم که نباید تقلید کرد و باید انتخاب کرد. در هر کجایی که هستی. الان در این مسیر قرار دارم. عهد بسته ام با خود که خودم باشم ، نه هیچ کس دیگه ای.

با دنیای وبلاگ نویسی درهمون دوران آشنا شدم . شروع کردم به وبلاگ نویسی. ولی با تقیلد.

از این به بعد می خوام که همه این مطالب وبلاگ حاصل اندیشه ها و برخوردهام با دنیای اطراف خودم باشه نه دنیای دیگران.

التماس دعا


حقیقت اون چیزی نیست که ما قضاوت می کنیم. برامون زیاد پیش اومده که اتفاقات خاص افراد دور برمون رو با حساب و کتاب خومون قضاوت کردیم یا حتی براش نسخه پیچیدم.

ولی هیچ وقت نخواستیم شرایط اون فرد رو داشته باشیم تا بدونیم که علت این اتفاقات چیه.شاید اگر جای اون فرد بودیم . بهتر از این نمی بودیم.شرایط همه انسان ها خاصه و هیچ وقت نمیشه براشون با قضاوت های سطحی براشون نسخه بپیچیم.


بعضی چیزها در زندگی لازمه زندگیه

همیشه از اشتباه کردن فراری بودم .فکر می کردم برای پیشرفت باید هیچ اشتباهی نکرد.و باید همیشه 20باشی.

ولی بعدها فهمیدم باید اشتباه را جز چاشنی زندگی حساب بکنم.بدون اشتباه زتدگی مثل غذای بی نمکه.

دیگر اشتباه برایم درد آور نیست. برام یه داروی تلخه که منو سرو پا نگه میداره.

التماس دعا


از بچگی کتاب های درسی و خیلی دوست داشتم. و همیشه مراقب بودم که بلایی سرشون نیاد. و اگه می دیدم بچه ای کتاباشو خوب نگه نمیداره . زیاد دوستش نداشتم. بزرگ تر  شدم .خیلی  هیچ وقت نتونستم سلیقه ی خودم در کتاب خونی به دست بیارم. و هیچ وقت عاشق کتاب خوندن نشدم . تا اینکه در همین وبلاگ ها با یک کتاب آشنا شدم  و تصمیم گرفتم بخونم اسم جالبی داشت و رفتم دنبالش.

«باور کنید تا ببینید» خیلی کتاب خوبی بود . هر روز  مطالعه اش می کردم .بالاخره سلیقه خودم رو در متاب خونی پیدا کردم . کاش زودتر با کتاب انس می گرفتم چون به وضوح تغییر در رفتارهام و گفتارم رو میدیدم.

«کتاب را نخوانید که بخوابید، کتاب را بخوانید تا بیدار شوید»


بعضی وقت ها ، بعضی جاها تکلیفمون با خودمون مشخص نیست. نمی دونیم چی رو قبول کنیم و کی هستیم.برای خودمون راه مشخص نکردیم. نمی دونیم بریم یا نه

نمی دونیم چی رو قبول داریم.بعضی وقت ها قبول داریم ولی انجام نمی دیم.مثلا دانشجو هستیم. ولی بدمون میاد از رشته ای که تحصیل می کنیم . و دوست داریم زودتر خلاص بشیم. مگه تکلیفمون تحصیل کردن نیست.

یا مثلا اگه مذهب و اعتقاد خاصی رو قبول داریم. چرا برعکسش عمل می کنیم و سردرگرم هستیم اعتقادات خودمون رو براساس سلیقی شخصی خودمون تغییر میدیم و اون رو نقدش می کنیم.


نشانه

نشانه اش چیه؟

نشانه ی  ایمان ؟

این تصاویر رو زیاد می بینیم . در هر جایی که حضور داریم.

نتیجه تصویری برای نشانه

در جامعه ای زندگی می کنیم که ادعای وحدانیت خدا رو داریم. دلمون لک زده برای زیارت ها.ولی نشانه اش را گم کردیم. کافیه به محیط زندگیمون در هر جایی که هستیم نگاه کنیم. همه ی این بهم ریختگی ها رو ما انجام دایم. مایی که ادعای مسلمان بودن می کنیم. وفکر می کنیم نشانه اش همین نماز و روزه است.

«نظافت نشانه ایمان است»

آیا شما ایمان دارید؟


نوع حرف زدن افراد و اینکه چه کلماتی رو در گفته هاشون به کار می برند خیلی مهمه.

چگونه حرف زدن انسان ها می تونه یه نشانه باشه از اینکه در چه محیطی رشد کردند. افرادی رو دیدم که خیلی بد حرف میزنن و کلماتی رو به کار می برن که اصلا به ظاهرشون نمیخوره و یاد این جمله می افتم که«از کوزه همان برون تراود که در اوست» . و من می مانم با یک علامت سوال که این فرد چگونه است؟ آیا قبولش کنم یا نه؟

 نوع کلام یه نشانه است از اینکه چه قدر قدرت داریم که مواظب احساساتمون بشیم. و اینکه این کلمات زشت لایق هیچ انسانی نیست حتی بدترین انسان ها.

مگه چه نیروی فوق العاده ای می خواد که نمی تونیم جلوی یک تیکه گوشت از بدنمون رو بگیریم.

پی نوشت: تصمیم گرفتم امروز  مواظبش باشم. چون خیلی زخم خوردم از این حرف ها. هنوزم که هنوزه در گوشم می پیچه.

i> http://pnuna.avaxblog.com/
  • http://wp-theme.avaxblog.com/
  • http://niushaschool.avaxblog.com/
  • http://miiniikatahamii.avaxblog.com/
  • http://sheydaw-amirhoseiwn.avaxblog.com/
  • http://akhbar-irani.avaxblog.com/
  • http://tanzimekhanevadeh.avaxblog.com/